لذتی که تو مردم آزاری هست تو انسانیت نیس

یجاییه واسه ی نوشتن هرچی که توی سرم میگذره وحتی نمیگذره یجا واسه خاطراتم..

تبلیغات تبلیغات

کاش روز تولدی نداشتم

یکم با بابا حرف زدم، گفت تنها چرا میمونی انقدر ، بزار بیام دنبالت، گفتم ماشین دستمه میام اگه بتونم، ولی تو سرم میپیچید که نمیتونم ، حس و حالم جالبم نیست ، پیش عمو که بودیم برای تولد محسن پلن داشتیم ، هرچقدر صداقتو تکون دادم بیدار نشد ، هرچقدرم محسن رو صدا کردم نیومد ، باز خوبه لااقل یلدا به اندازه کافی برای مسعود مهمه که نزاره هیچی دلخورش کنه ، محسنو آورد بیرون و نذاشت ذوق ما بیش از اون بمیره ، البته مال منو که خودم زنده نگهش میدارم، بعد پروین تماس تصویری
در صورتی که این صفحه دارای محتوای مجرمانه است یا درخواست حذف آن را دارید لطفا گزارش دهید.

مطالب پیشنهادی

آخرین مطالب سایر وبلاگ ها

جستجو در وبلاگ ها